خیلی برای تو و خانواده و خانه نگرانم. نمیدانم وضعتان در چه حالی است؟ باور کن خیلی ناراحت هستم که آیا گرسنه ماندهاید؟ نفت دارید؟ مریض نیستید؟ پول دارید؟ خدایا خدایا فقط تو میدانی و بس که در جیبم فقط ده تومان پول دارم… که نمیشود کاری کرد. ازت خواهش میکنم مقاومت کن خدا بزرگ است. آیا عذرا گرسنه میماند، شیر دارد یا نه؟ محمد چه کار میکند؟ بگو بابا میگوید، شرمندهات هستم. خداحافظ به امید پیروزی.
زندگی نامه شهید شاپور برزگر
شاپور برزگر در ۲۲ آبان ۱۳۳۶ از مادری به نام سریه در خانوادهای نسبتا مرفه و مذهبی در شهرستان اردبیل به دنیا آمد. پدرش (اسکندر) به همراه برادران خود در خانهای که از پدر به ارث برده بودند، زندگی میکردند. شهید در کودکی نسبت به دیگر همسالان خود قد بلندتر بود و هیکل بزرگی داشت؛ از این روی، رهبری سایر بچهها و همبازیهایش را به دست میگرفت و به هنگام بازی همه را تحت نظارت خود درمیآورد.
در سالهای نوجوانی، به کشتی علاقهمند شد و نیمه حرفهای این ورزش را ادامه داد و چندین بار موفق به کسب رتبه در این رشته شد.
«پیش از آن که آشنایی ما به ازدواج بینجامد در نامهای به من نوشته بود:
«ای کاش زمینه مساعد بود با هم به جبهه حق علیه باطل میرفتیم و در کنار جوانان مسلمان جشن عروسی را به پا میکردیم».
پس از عملیات بیتالمقدس به علت شهادت عدهای از دوستانش بسیار ناراحت بود و همیشه یاد آنها را مرور میکرد و به زبان میآورد. او برای خود در خانه اتاقی کوچک ساخته و نام آن را حجلهگاه شهدا گذاشته بود و تصاویر شهدا را بر دیوار آن نصب کرده و در آنجا با خود خلوت میکرد و به عبادت میپرداخت.
او به همسرش گفته بود: «اگر به خاطر اسلام نبود، هیچ وقت از کنارت دور نمیشدم. اگر در این راه به عزت خون ندهم، دشمن به ذلت از ما خون میگیرد. تو از من راضی باش و دعا کن».
شاپور در تاریخ ۲۹ /۷/ ۶۲ در منطقه پنجوین در عملیات والفجر۴ شرکت کرد. در این عملیات، هماهنگکننده محورهای عملیاتی بود. منطقه عملیات، کوهستانی بود و تعدادی از واحدهای لشکر در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و از عقب درخواست نیروی کمکی کردند. دو گروهان به آنها پیوست. یک گروهان توسط برزگر و یک گروهان توسط مصطفی اکبری، هدایت و رهبری میشد.
اکبری یکی از همرزمانش میگوید: «از همدیگر جدا شدیم. چند متری هم حرکت کردیم به تپهای رسیدیم که از بالا دشمن بر ما مسلط بود و آنجا را زیر آتش داشت. شاپور بلند قامت بود و نمیتوانست خود را پشت درختان مخفی کند، به همین خاطر مورد اصابت تیر دوشکای دشمن قرار گرفت و به شدت زخمی شد. او را در پتویی پیچیدند. در همین حال به ما وصیت کرد تا تپه را حتما بگیریم. رزمندگان حمله و آنجا را تصرف کردند».
یک دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. به او گفتند: با یک دست که نمیتوانی بجنگی، برو عقب. گفت: مگر حضرت ابوالفضل (ع) با یک دست نجنگید؟ مگر نفرمود: والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابداً عن دینی. لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبهای خشکش، گفته بود: مگر مولایمان امام حسین (ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.
سرانجام در مرحله سوم عملیات والفجر۴ و در ارتفاعات شیخ گزنشین در سمت مسئول محور لشکر ۳۱ عاشورا در خاک عراق (پنجوین) به تاریخ ۱۳ /۸/ ۱۳۶۲ در اثر تیر دوشکا و اصابت ترکش به پشت به شهادت رسید.
*** بخشی از وصیتنامه سردار شهید شاپور برزگر ***
هر چه از بدیها بر سر انسان بیاید، از مادیات و خودخواهی انسان است.
در حدیثی چنین آمده است: (حب الدنیا رأس کل خطیئه)
اساساً جانبازی در مسیر حق یعنی دست کشیدن و خالی شدن از هر چیزی که نفس را به رسوب کردن و بازنشستن فریب دهد و اوج گرفتن به سوی حیاتی جاودانه که همه چیز است و تعالی و کمال.
مسلماً اگر اندیشه و جان هر فردی سرشار از این هدف مقدس شود، دیگر عذاب و شکنجه دشمن بر او کارگر نمیافتد، چرا که او روح خود را چنان در آسمان بلند کمال اوج داده است و مجذوب جهان پر شکوه ابدیت گردیده که هر نــوع مصیبت و دردی را که در این دنیای خاکی بر آخرت سنگینی میکند از یاد برده است.
در مسیر الی الله است که دوستان با صفا که روحی شعلهور از عشق به قربانی شدن در راه حق و پاسخ گفتن به ندای رهایی بخش خداوند و رسولش دارند، گرد هم اجتماع میکنند تا جهانی که از همه زشتیها و پستیها مبراست بسازند.
تمامی این دوستان صمیمی در دنیا مجاهدان وفادار به حق بوده و هستند و در آخرت شهیدانی جاوید.
دل بر جهان مبند که این بیوفا عروس… با هیچ کس شبی به محبت به سر نکرد
(شاپور برزگر)